Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3007 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
augmentation
U
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
p force
U
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
auxiliary forces
U
نیروی کمکی
afforce
U
نیروی کمکی فرستادن به
build up
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups
U
نیروی کمکی تقویت نیروها
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sheet feeder
U
جلوبرنده ورق
center of thrust
U
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
auxiliary storage
U
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
topic sentence
U
جمله سرسطر جمله عنوان
auxiliary operation
U
عملیات کمکی عملکرد کمکی
increases
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
physiatrics
U
درمان امراض باوسایل طبیعی
scuba dive
U
فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
expressage
U
حمل یافرستادن باوسایل تندرو
accretion
U
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking
U
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
spin casting
U
پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spinning
U
پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
mechanical sweep
U
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
bleach
U
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleaches
U
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached
U
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
latifundium
U
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
wagners law
U
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
auxiliary machinery
U
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
visual interceptor
U
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
sales promotion
U
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
malthusian law of population
U
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
inclusive of
<prep.>
U
از جمله
termed
U
جمله
sentences
U
جمله
sentence
U
جمله
terming
U
جمله
comprising
<prep.>
U
از جمله
amongst
U
از جمله
sentence
U
جمله
outrightly
U
جمله
outright
U
جمله
among the rest
U
از ان جمله
mongst
U
از جمله
term
U
جمله
sentencing
U
جمله
including
<prep.>
U
از جمله
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
U
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
verbiage
[American English]
U
جمله بندی
one word sentence
U
جمله تک واژهای
proviso
U
جمله شرطی
middling
U
جمله مشترک
provisos
U
جمله شرطی
double talk
U
جمله دو پهلو
clause
U
جزئی از جمله
diction
U
جمله بندی
executable statement
U
جمله اجرایی
clauses
U
جزئی از جمله
sentence fragment
U
جمله جزء
sentence adverb
قید جمله ای
parenthesis
U
جمله معترضه
error term
U
جمله خطا
loose sentence
U
جمله بیربط
statement label
U
برچسب جمله
stochastic term
U
جمله تصادفی
term
U
جمله
[ریاضی]
totals
U
جمله سرجمع
totalling
U
جمله سرجمع
totalled
U
جمله سرجمع
totaling
U
جمله سرجمع
totaled
U
جمله سرجمع
total
U
جمله سرجمع
compound statement
U
جمله مرکب
mathematical term
U
جمله
[ریاضی]
an involed sentence
U
جمله پیچدار
wording
U
جمله بندی
periods
U
جمله کامل
termed
U
جمله عبارت
residual term
U
جمله پسماند
period
U
جمله کامل
termed
U
جمله طیفی
assignment statement
U
جمله جایگزینی
control statement
U
جمله کنترلی
terming
U
جمله عبارت
declaration statement
U
جمله تعریفی
terming
U
جمله طیفی
definiens
U
جمله تعریفی
word choice
U
جمله بندی
residual term
U
جمله باقیمانده
wordage
U
جمله بندی
term
U
جمله عبارت
final term
U
جمله نهایی
choice of words
U
جمله بندی
term
U
جمله طیفی
auxiliaries
U
کمکی
auxiliary
U
کمکی
supplementary
U
کمکی
secondary
U
کمکی
ancillary
U
کمکی
subsidiaries
U
کمکی
subsidiary
U
کمکی
sentence completion test
U
ازمون تکمیل جمله
punch-lines
U
جمله اساسی واصلی
term symbol
U
نشانه جمله طیفی
job control statement
U
جمله کنترل کار
job control statement
U
جمله کنترل برنامه
colloquialism
U
جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms
U
جمله مرسوم درگفتگو
period
U
نقطه پایان جمله
periods
U
نقطه پایان جمله
impresa
U
نشانه جمله شعاری
monomial
U
دارای فقط یک جمله
full point
U
نقطه پایان جمله
parses
U
جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry
U
ورود جمله به زیرروال
parsed
U
جمله راتجزیه کردن
punch line
U
جمله اساسی واصلی
reporter
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
nonexecutable statement
U
جمله غیر اجرایی
punch-line
U
جمله اساسی واصلی
parse
U
جمله راتجزیه کردن
auxiliary operatich
U
عمل کمکی
accessory
U
لوازم کمکی
sabot
U
خرج کمکی
auxiliary operation
U
عمل کمکی
auxiliary electrode
U
الکترود کمکی
reserve accumulator
U
انباره کمکی
auxiliary storage
U
انباره کمکی
remedial measure
U
اندازه کمکی
coprocessor
U
پردازنده کمکی
relieving tackle
U
تاکل کمکی
auxiliary rotor
U
رتور کمکی
auxiliary storage
U
انبار کمکی
auxiliary memory
U
حافظه کمکی
auxiliaries
U
امدادی کمکی
interpole
U
قطب کمکی
auxiliary landing field
U
فرودگاه کمکی
auxiliary base line
U
باز کمکی
auxiliary equipment
U
وسائل کمکی
auxiliary forces
U
قوای کمکی
auxiliary charger
U
شارژکننده کمکی
auxiliary ego
U
خود کمکی
slack variable
U
متغیر کمکی
auxiliary equipment
U
وسایل کمکی
auxiliary equipment
U
تجهیزات کمکی
auxiliary
U
امدادی کمکی
auxiliary memory
U
حافظ کمکی
split pole motor
U
موتور کمکی
auxiliary target
U
هدف کمکی
auxiliary target
U
نقطه کمکی
interpoles
U
قطبهای کمکی
by pass valve
U
شیر کمکی
back up frequency
U
فرکانس کمکی
artificial aids
U
وسایل کمکی
utilitu program
U
برنامه کمکی
user interface
U
میانجی کمکی
prony motor
U
موتور کمکی
accommodator
U
کارگر کمکی
communicating pole
U
قطب کمکی
operating supplies
U
مواد کمکی
commutating pole
U
قطب کمکی
relieving arch
U
طاق کمکی
intermediate grid
U
شبکه کمکی
boostes transformer
U
ترانسفورماتور کمکی
dummy antenna
U
انتن کمکی
boostes pump
U
پمپ کمکی
artificial antenna
U
انتن کمکی
auxiliary view
U
نمای کمکی
booster pump
U
پمپ کمکی
booster magneto
U
دینام کمکی
phraseologist
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation
U
علائم مخصوص جمله جبری
predicatively
U
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
the difference between the consecutive terms
U
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
saw
U
لغت یا جمله ضرب المثل
armless
<adj.>
U
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
restrictive
U
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
saws
U
لغت یا جمله ضرب المثل
sawed
U
لغت یا جمله ضرب المثل
Recent search history
Forum search
2
New Format
1
postside
1
deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1
A hero can affect on the people.
1
ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1
19 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1
time is prceious it has great
1
Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1
سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1
سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمیگردد یا فقط به piping
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com